کد مطلب:53793 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:263

سقیفه یا نخستین شورای برکناری علی از خلافت











مساله جانشینی پیامبر پس از چند ساعت از رحلت رسول خدا مطرح گردید، اهل تسنن و برخی از فرقه های اسلامی می گویند پیامبر كسی را به جانشینی معین نكرد و حتی طرز انتخاب جانشین خود را بیان نفرمود[1] و چگونگی اداره كشور اسلامی را ترسیم ننمود به همین جهت بود كه هنوز چند ساعت از رحلت فرستاده ی خدا نگذشته بود كه انصار با شتاب فراوان به این فكر افتادند كه سعد بن عباده رییس قبیله خزرج را به جانشینی پیامبر انتخاب كنند.

نویسندگان از قول ابوبكر نوشتند، كه او افسوس می خورد چرا در خصوص اداره ی جامعه اسلامی و نظام حكومت آن از پیامبر پرسش نكرد تا پس از رحلت وی انحراف و خطایی پیش نیاید[2] .

شاید به همین جهت بود كه در سقیفه، ابوبكر خویشاوندی مهاجرین با رسول خدا را دلیل قرار داد و به انصار گفت كه ما امیر باشیم و شما وزارت ما را قبول كنید تا با شما در امور مشورت نماییم.

امیرالمومنین علی «ع» در یك مذاكرات حضوری و علنی كه بسیاری از مهاجران و

[صفحه 136]

انصار بودند به ابوبكر گفت كه شما به نام خویشاوندی با پیامبر، انصار را از چیزی كه می خواستند كنار زدید.

من هم به همان دلیلی كه بر آن تكیه زده اید و حكومت را در دست گرفته اید استناد می كنم و می گویم كه من در تصدی این كار از شما سزاوارترم، چون به رسول خدا از شما نزدیكتر هستم.

به این سخن علی دقت كنید كه می فرماید: ای مهاجران خدای را به نظر آورید آنچه مربوط به خانه و خاندان پیامبر می باشد به خانه و خاندان خویش منتقل نسازید و اهل بیت او را از مقام و حقی كه بر مردم دارند محروم ننمایید.

ای گروه مهاجران، خدا را گواه می گیرم كه ما اهل بیت رسول خدا از شما سزاوارتریم به كتاب خدا و به دین خدا و به سنت فرستاده ی خدا بیشتر از دیگران واقفیم و در اداره امور كشور بینا می باشیم و كسی را همپایه و همطرازی با ما نیست، من شما را دعوت می كنم كه از حق و حقیقت دور نشوید و به سوی آنچه رضای خدا و خشنودی رسولش می باشد دست دراز كنید و آن را بپذیرید.

می بینیم كه قریش این گفتار را از امیرالمومنین نپذیرفتند و یاریش نكردند.[3] .

به نظر اهل تسنن آنچه مورد بحث در سقیفه واقع شده بود و امام علی علیه السلام بدان اشاره و استناد فرمودند از دائره سوابق و فضائل و خویشاوندی با رسول خدا بیرون نبود و اگر نص صریحی وجود داشت ابابكر و عمر یا امیرالمومنین علی «ع» بدان استناد می نمودند و خلافت را برای خودشان مطالبه می كردند حال آن كه در شورای سقیفه و همچنین در مجلسی كه علی «ع» حاضر شده بود هیچ یك از صحابه سخنی را یادآوری نكردند و به مطلبی استناد و اشاره ننمودند. به نظر این دسته چگونه ممكن است پیامبر كسی را به جانشینی خود انتخاب كند و همه انصار و بیشتر صحابه دم فروبرند و سخنی نگویند و سكوت كنند و با ابوبكر بیعت نمایند.[4] .

[صفحه 137]

دكتر طه حسین می گوید: «قرآن امور سیاسی را نه به طور مجمل متعرض شده است و نه به تفصیل، اما قرآن یك دستور كلی برای زندگی معین كرده كه در آیات بسیاری بیان شده است، و مسلمانان در انتخاب نوع حكومت آزادند مشروط بر آن كه از حد دستورات كلی قرآن تجاوز ننمایند.

پیامبر هیچ گونه نظام یا سیاست معینی را برای مسلمانان توصیه نكرد و هیچ یك از صحابه را به جانشینی خود تعیین ننمود....... مردم گفتند پیامبر، ابوبكر را به عنوان امام نماز جماعت انتخاب كرد دلیلی ندارد كه او را برای امور دنیا نپذیریم.[5] .

عده ای از نویسندگان متاخر سنی را عقیده بر این است كه پیامبر موضوع جانشینی را به سكوت برگذار كرده و سكوت رسول خدا در این امر مهم و اساسی از روی كمال حكمت و دور اندیشی بود، و پیامبر می دانست كه جامعه ی نوپای اسلامی مانند سایر اجتماعات بشری در حال تغییر و تحول است و حكومت باید با اوضاع و احوال اجتماعی مطابقت داشته باشد از این رو مسلمانان را مقید به نظام خاصی نكرد و انتخاب نوع حكومت را به عهده امت گذاشت تا به مصلحت جامعه حكومت مورد نظر را انتخاب كنند.[6] .

شاید جست و جو در میدان چنین اندیشه ای بود كه مردم آن روزگار را به خود مشغول كرده و سن و تجربه را ملاك قرار داده بودند.

با توجه به سخنان ابوعبیده جراح می توان این معنی را برداشت كرد كه سنتهای قومی در جامعه ی اسلامی حفظ شده بود و به همین جهت بود كه او به امیرالمومنین می گوید:

«یا ابوالحسن، تو جوانی و اینها كه از مردان قوم تو از قریش می باشند در پیری به سر می برند و تو مانند آنها تجربه و شناسایی به امور نداری، و من یقین دارم كه ابوبكر از تو برای انجام این كار، باربرتر و مسلط تر و قوی تر می باشد. كار را به او تسلیم كن و به آن رضایت بده اگر زنده ماندی و عمرت وفا كرد نظر به فضل و قرابت و سابقه و جهاد در راه

[صفحه 138]

دین خدا به این امر برازنده و سزاوار خواهی بود».

از مجموع این بررسیها می توان نتیجه گرفت كه در شورای سقیفه نام علی به عنوان كاندیدای خلافت به طور جدی مطرح نشد و كسی هم پایمردی نكرد تا حق علی را به دست او بدهد.

عده ای را عقیده بر این است، وقتی كه برای خلیفه ی دوم مقدور بود در كار خلافت تسریع و تعجیل كند و به سراغ ابوبكر برود و او را با ابوعبیده به مجمع عمومی انصار در سقیفه بنی ساعده ببرد، شك نیست كه برای او ممكن بود كه از انصار بخواهد كه در تصمیم گیری عجله نكنند و موافقت نمایند كه مساله خلافت با حضور و با شركت عباس عموی پیامبر و برجستگان بنی هاشم و مهاجران قطع و فصل گردد و تا تجهیز و دفن بدن مطهر پیامبر این كار به تاخیر افتد، اگرچه ممكن بود او موفق نشود كه آراء عمومی را به نفع علی «ع» تغییر دهد. ولی این نظر نمی تواند چندان قابل توجه باشد، زیرا با توجه به این كه انصار چند ساعت پس از رحلت رسول خدا در مقام انتخاب جانشین پیامبر برآمدند پیشنهاد تاخیر و تعویق قابل قبول نبوده است و با شدت عصبیتی كه در مردم مدینه و همچنین اختلافاتی كه بین دو قبیله اوس و خزرج وجود داشته بود، پیش بینی تحولات و مخاطرات آینده مقدور نبود، بویژه آن كه سیاست حاكم بر مدینه آنچنان پیچیده بود كه اراده فردی نمی توانست نظم خاصی را در مدینه برقرار سازد بدین جهت غایت و منتهای مقصود این بود كه خلافت از دست مهاجران بیرون نرود.

شاید بهترین شیوه آن بود كه برای علی «ع» بیعت گرفته می شد كه این كار هم به جهاتی مقدور نبود. زیرا علی در میدانهای جنگ، در راه خدا و برای پیشرفت اسلام شمشیرها زده بود و مدتها پیش از رحلت فرستاده ی خدا، كوشش فراوانی شده بود كه علی به عنوان قاتل پدران و برادران و فرزندان و شوهران افرادی كه بعدها اسلام را نیز پذیرفتند معرفی گردد، آنها در ژرفای قلب خود نه تنها علی را دوست نمی داشتند بلكه با او دشمن بودند.

این موضوع یكی از پدیده های مهم زندگانی سیاسی علی بود كه مدت 25 سال اهمیت خود را حفظ كرد چنانكه در هنگام خلافت امیرالمومنین بعد از قتل عثمان، نوشتند افرادی كه پدر، برادر، فرزند آنها در میدانهای جنگ به دست علی كشته شده بودند در مراسم بیعت با امیرالمومنین حضور یافتند و با او بیعت كردند.

[صفحه 139]

امام علی علیه السلام اوضاع مدینه را در زمانی كه پیامبر رحلت فرمود با گفتار خود می شكافد و اسرار درونیش را آشكار می سازد. می گوید: «چون فرستاده ی خدا به رفیق اعلی پیوست من به تغسیل و تكفین بدن او مشغول شدم و همین كه از كار وی فراغت یافتم با خود پیمان بستم كه تا قرآن را جمع آوری ننمایم جز به نماز به كار دیگری نپردازم و من نیز چنین كردم و سپس دست فاطمه و حسن و حسین را گرفتم و به خانه اهل بدر و آنان كه سابقه ی زیادی در اسلام داشتند و بكرات در محضر پیامبر حاضر شده بودند رفتم و حق خود را مطالبه كردم و گفتم اگر به شهادت آنچه در درونتان می گذرد من را در مطالبه این حق سزاوار می دانید به یاری ام بیایید ولی غیر از سلمان و عمار و ابوذر و مقداد كسی دیگر به یاری ام نیامد و دعوتم را اجابت نكرد، ناچار با كسانم در این باب سخن به میان گذاشتم، آنها جز سكوت به كاری نپرداختند.

باید دانست كه این چهار نفر نخستین پایه گذاران حزب طرفداران علی «ع» بودند، پیوند این افراد مبتنی بر میزان تربیت آنان در مكتب رسول خدا و مسیر اندیشه ی آنها بود و نوشتند كه از همین زمان شیعه و پیروی از رهبری علی «ع» پدیدار شد. می گویند سلمان در هنگام فرارسیدن مرگ از داشتن كاسه و كوزه گلی و زیرانداز مندرس نگران بود كه چگونه باید حساب آنها را پس بدهد.

ابوذر می گوید: مادام كه داد بینوایان را از توانگران نگیرم از حركت باز نمی ایستم. او هنگامی كه صورت ثروت عبدالرحمن بن عوف را نزد خلیفه سوم می آورند یا به خلیفه گزارش می دهند سخت به عثمان اعتراض كرد و گفت: اینها فقط از راه تجاوز به حقوق مردم اندوخته شده و باید گرفته و به مردم باز گردانیده شود.

علی می گوید من بر سیری ظالم از ظلم و گرسنه ماندن مظلوم از ستم تن نمی دهم آنان كه به دنیا دل بسته اند بدانند كه این دنیای آنها در نزد من از آب بینی بز ماده ای خوارتر است.

مردم علی را می شناختند به همین جهت در شورای سقیفه حق علی را نادیده گرفتند و اكثریت مردم به میل و رغبت علی به امر خلافت، تمایلی نشان ندادند بلكه دیگران را سزاوارتر از او برای خلافت در ذهن خود جای دادند به همین جهت بود كه علی و حق او به طور جدی در مجمع عمومی انصار مطرح نشد. آری، جمع شدند و علی را از كار خلافت دور كردند، و از این كار متاثر نشدند.

[صفحه 141]


صفحه 136، 137، 138، 139، 141.








    1. در تحلیل وقایع تاریخی صحیح آن است كه نظریات مختلف بیان شود و فقط به ذكر آنچه خود مولف معتقد است اكتفاء نگردد.
    2. مروج الذهب ص 658 ج 1.
    3. ماخذ: امام علی بن ابیطالب ص 306 ج 1 نكته- امام حسین «ع» وقتی به سوی كوفه حركت می فرماید براساس شایستگی به خلافت می گوید: «نحن اهل البیت اولی بولایه هذا الامر علیكم من هولاء ما خاندان پیامبر برای زمامداری اسلام از اینان شایسته تریم- ارشاد شیخ مفید ص 205 تاریخ طبری ص 303 ج 4».
    4. حكومت اسلامی در نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الكبری ص 63 و 62 توضیح: عقیده ما شیعیان 12 امامی این است كه خلافت رسول خدا و امامت مسلمانان از حقوق ائمه اثناعشر «ع» است و پیامبر بعد از خودش علی «ع» را به جانشینی انتخاب كرد، و پس از امیرالمومنین امر خلافت به اولاد علی كه عترت محمد رسول الله «ص» می باشند منتقل گردیده است. در خصوص سكوت صحابه، مرحوم محمدحسین كاشف الغطاء در كتاب اصل الشیعه و اصولها نظری ابراز فرمودند كه در فصل 11 نوشته شد.
    5. حكومت اسلامی و نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الكبری ص 62 و 63.
    6. حكومت اسلامی و نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الكبری ص 62 و 63.